چهارده ماهگی
-افتر شیو آقای پدر و سرم موی مادر خانوم نیست . هی بگرد هی بگرد. نه نیست. و بعد از چند روز.... اینا تو سطل زباله اتاق چی کار میکنن؟؟
-داره گریه میکنه که مثلا فلان چیزو بده من ! یا بذار برم فلان جا! و خب البته نمیشه بره یا نمیشه اونو داد دستش.... اینجور وقتا چی جواب میده؟ فقط یه چیز! - رادمهر بریم آب بازی؟ رادمهر:آب بادی؟! و به سرعت و شادی کنان دم در حمومه! ( البته اگه جرات داری الکی گفته باشی و نبریش آب بازی! )
- هر کلمه ای از دهنمون در میاد با لهجه و ادای مخصوص خودش فورا تکرار میشه ! : دستت درد نکنه -> دس ٍ دد ند َ دٍ .... کتاب -> اٍتاب ... بریم -> ب ٍ ایم .... ببعی -> بَ بَ
و کلی کلمه دیگه که الان هرچی فکر میکنم یادم نمیاد! آها راستی به صورت خودجوش! خودش به هر حیوونی میگه جی جی ! حتی شکل های کارتونی حیوانات رو که روی تشک (خونه مامانم) میبینه با خوشحال میشینه دست روی دونه دونه شون میذاره میگه جی جی . به هاپوی همسایه که اکثر اوقات تو پارکینگ میبینم هم میگه جی جی و چنان هیجان زده میشه از دیدنش که ما هم ذوق میکنیم !!
همچنان عاشـــــــــــــــق قر دادن و نا نای ! هر گونه تق و توق و آهنگی فورا منجر به قر میشه !
دوسه روز پیش قندون استیل مامانم رو برداشته برعکس گذاشته رو پاش (مثل تنبک) و تند تند میزنه روش و کله شم با سرعت تکون تکون میده ! اینقد صحنه ی خنده داری شده بود که بیا وببین !
هر از گاهی وسط بازیش یهو میاد پیشونیشو میذاره روی پیشونی آقای پدر و چشماشم میبنده ! وای از خوشی میخوام بال در بیارم ! بابا من طاقت این صحنه های رمانتیک و ندارم خبببب!
-به وضوح به نسبت گذشته شیطون تر و کنجکاو تر و فعال تر شده ! و البته یهو دیدی ما خوردیمش تموم شد رفت! خب از بس خوردنی بازی درمیاره!!!
-یه چیز بامزه اینکه ، وقتی مثلا توی اتاق یا جایی داره شیطونی میکنه و هرچی صداش میکنیم ول کن نیست . یه کاری که خیلی جواب میده برا کشوندنش اینه ما (مامان و بابا!) همدیگه رو بغل کنیم ! فسقلی خان به سرعت نوووور خودشو میرسونه به ما به هر زوری هست بین ما خودشو جا میکنه !!!
-عاشق پارک و مخصوصا سرسره ست !
این روزا که هوا خیلی بهتر شده تا جاییکه بتونم میبرمش پارک و پیاده روی . خیلییی استقبال میکنه و آدم رو سر ذوق میاره.
غذا خوردنش همچنان هیچ وعده در روز! شیر مامان فقط! شبا تا صبح هم همچنان یه سره شیر و شیر و شیر .
-برای پسرک اولین کفشای راستکی! (کفش راستکی یعنی کفشی که با خود پسرک خریده شده و واقعا باهاش راه میره !!!) رو هم خریدیم . یه جفت کفش اسپورت سورمه ای سایز بیست و سه ! (بیست و دو هم اندازه بود اما فیت بود ) اول دلم میخواست نیم بوت یا بوت بخریم و کلی خوشتیپ بشه بچم! ولی با یکی دوبار پرو کردن بوت ها به کل نظرم عوض شد و اونقدرا راحت نبودن. مخصوصا برای ما اینجا با این فصل سرمای کوتاه خیلی اهمیتی نداشت که بوت بخریم . (نه که تا زانو مون برف میاد!!! ) خلاصه که کفشا رو همونجا تو مغازه پای پسرک کردیم و کلی (عین ندید بدیدا ) ذوق کردیم و بالا پایین پریدیم! برخورد اول پسرک هم جالب بود ! یه خورد جیغ جیغ کرد چون نمیتونست به راحتی ٍ پاپوشا فرتی درشون بیاره . و یه جوری پاشو زمین میزاشت انگار نمیتونه تحملشون کنه و با هاشون راه بره ! اما فقط همون یه بار بود! و بعد ازون هربار میپوشه راحت راه میره. اصلا تا بهش میگم کفشات کو؟ بدو میره میاره که پاش کنم بریم ددر! و یکی از داستانایی که تو خونه باهاش دارم همینه ! یعنی هزار بار میگه اینا رو پام کن . حالا دربیار ! حالا بپوش حالا دربیار ! و ....!!!