شازده کوچولوشازده کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

شازده کوچولو

شش ماهه ی شیرین ما

1395/3/2 13:59
نویسنده : مامان
402 بازدید
اشتراک گذاری

امروز یکم خرداد و نیمه شعبانه ، عیدتون مبارک کوچولوهای قشنگم

اما از نورا جان بگم

امروز شش ماه و یازده روزه ای عزیزکم

تا هفته پیش علیرقم تقلای زیادت برای نشستن، نمیشوندمت،ترجیح میدادم اول شروع به حرکت کنی که خیالم راحت باشه به کمرت فشار نمیاد، الان یکی دوهفته ست که مینشونمت، و تو فقط چند روز به تکیه گاه احتیاج داشتی و خیلی زود تونستی بدون تکیه گاه تعادلت رو حفظ کنی  الان یک هفته س براحتی مینشینی

خیلییی زود شروع به غلت زدن ، و حرکت کردی ،چهارماهگی غلت میزدی و بعد شروع کردی غلت روی غلت زدن و اینجوری تو خونه میچرخیدی، بعد شروع کردی با یه حرکت بامزه ابداعی حرکت کردی! که نه سینه خیز بود نه چاردست و پا! کله خیز بود! این اسمیه  که من روش گذاشتم!! آخه فیگور چاردست و پا رو میگیری ، بعد به جای اینکه با دست و پات بری جلو، کله ت رو میذاری زمین و سر میخوری جلو! باز خودتو میگشی بالا و باز از اول! خلاصه انقد این حرکتو تکرار میکنی که میرسی به مقصد!! انقدم بامزه س این کارت که ما کلی میخندیم !

الان سینه خیز و کله خیز و چند قدم هم چار دست و پا میری و خلاصه کاملا یه موجود متحرک شدی! دیگه یه جا بند نمیشی و بسرعت هرچی چشمت رو بگیره خودتو میرسونی بهش!

این روزا برامون ابَ‌بَ بَ و مَ‌م َ م َ و اققققوم زیاد میگی 

وقتی خیلی خوشحالی یا وقنی خسته ای خوابت میاد یه صدایی از حلق ت درمیاری مث سوت زدن ! که ما بش میگیم سوت بلبلی!

با خنده های شیرینت هوش از سر ما میپرونی!

خوابت همچنان داغون! :| 

شبا با کلی رو پا گذاشتن و سشوار روشن میخوابی ولی همیتجا تموم نمیشه 

باز نیم ساعت بعد بیدار میشی و ناله و گریه

(خدا میدونه چقد این موضوع ناراحتم میکنه ، این که نمیفهمم چرا اینجور اذیت میشی و با گریه ار خواب میپری...)

ابدااا با شیر نمیخوابی! برعکس خان داداشت ! (اصلا باید یه پست بذارم فقط از تفاوت هاتون!)

و راستی از ده روز پیش و بعد از واکسن شش ماهگی ، غذاخوری رو شروع کردی

برات روز اول فرنی رقیق درست کردم ، خیلی ذوق زده بودی و بازم میخواستی! اما شما هم مث خان داداشت از روز بعد هرچی بهت دادم تف کردی! 

تا یه ذره غذا غلیظ میشه قیافت مچاله میشه وتففففف میکنی! خیلی چندشت میشه!

شیر خوردن هات کوتاه ودو دقیقه ایه! از ژست خاص شیر خوردنت هم بگم ! موقع شیر خوردن برعکس داداشت که محکم خودش رو به من میچسبوند و مک میزد ، شما به یه کلاس خاصی!!! خودتو میکشی عقب و انگار داری با نی شیر میخوری!!    

نمودار رشدت میکه داری خیلی کم وزن اضافه میکنی . که چون وزن اولیه ت خوب بوده هنوز این کاهش رشد خودشو نشون نمیده و به نظر خیلیم تپل میای! 

بهداشت همش داره تذکر میده ! من زیاد نگران نیستم راستش! چون من حس میکمم هر بچه ای اشتها و رشد خودشو داره ، نمیشه زورکی که تپلش کرد!

همین که اوضا عت روبراه و سالمه خوبه برامن کافیه!
عزیزکم ، توی هفت ماهگی هستی و همچنان مثل هفت ماه گذشته بسیار وابسته به من

لحظه ای دوری من برات قابل تحمل نیست! 

گریه های وحشتناکی میکنی!

تا امروز بجز دو سه بار ، که همه زیر چهارماهت بوده ، نتونستم هیچ جااا بدون تو برم! چون پیش هیچ کس بند نمیشی...حتی بابایی

این منو خیلی محدود و خسته میکنه ، تو اوج خستگی باید خودم بخوابونمت خودم ارومت کنم خودم باهات بازی کنم و ...عملا هیچ وقت تنهایی و استراحتی ندارم ،گاهی خسته و عصبی میشم ، اما به چشمای پاک و دستای کوچولوت که نگاه میکنم اشک تو چشمام جمع میشه و میگم بیخیال

هیچ دریغی نیست دلبندم ، خیلی زووود بزرگ میشی ، مستقل میشی و دیگه وابستگی به من نخواهی داشت

این روزا روزای پادشاهیِ توست

پست بعدی از داداش جان ،از صاحب اول و اصلی وبلاگ خواهم نوشت ! 

۱-۳-۹۵

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)