خونه با تو خونه ست
پسرک خونه ی مادربزرگشه.خودم فرستادمش تا بتونم کارهایی که در حضورش امکان نداره تموم کنم رو به یه جایی برسونم.کارهایی مثل طراحی های تلنبار شده. پدرش هم برمیگرده خونه. چند دقیقه ای میگذره. مشغول کارها شدیم.اما... هردومون کلافه ایم! سکوت کر کننده و غیر قابل تحملی تو خونه حاکمه. موسیقی میذاریم.حرف میزنیم... نه! فایده ای نداره! تحمل خونه بدون پسرک طاقت فرساست. حتی سکوتی و خلوتی که آرزوشو میکنم ارزشی نداره انگار. ارزشمند و با اهمیت برای ما شادی پسرکه. اونه که روح و زندگی میده به این چهاردیواری.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی