پنجاه روزگی
برنامه شیر خوردن پسرک مدام تغییر میکنه ، یه روز هر نیم ساعت پنج دقیقه شیر میخوره ، یه روز هر دو ساعت بیست دقیقه و یه روزم مثل امروز کلا میچسبه به سینه و ول نمیکنه که نمیکنه !
اونقد محکم میچسبه که یکی دو ساعتی که مشغول خوردنه نه میشه تکون خورد نه راضیش کرد بگیره بخوابه و حتی یه دستشویی هم نمیشه رفت! کاملا هم خوابه ها ! ولی ول کن نیست ! امروز پدرش نیم ساعتی شاید پشت در موند چون من هرکاری کردم موفق نشدم راضیش کنم ممه رو ول کنه تا برم درو باز کنم !
روز به روز هوشیار و فعال تر میشه و علاقه بیشتر به این نشون میده که بگه ما رو میشناسه ! دیگه یه ساعت هایی تو روز رو بیداره و فقط بازی میخواد و خیلی ناراحت میشه اگه محلش نذاریم ! بعد از اینکه باش حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم تصمیم میگیره بخوابه یا شیر بخوره یا حتی گریه شو بکنه !
براش صدای بوس در میارم کلی میخنده ! و وقتی با دهن صدای بووووو در میارم چشماش گرد میشه ! اونقد خنده دار میشه که خدا میدونه ! نمیدونم میترسه یا تعجب میکنه اما خیلی بامزه میشه ... از اینکه براش سر و صدا در بیاریم و باش حرف بزنیم خیلی خوشش میاد و خودشم کلی اختلاط میکنه با همون اصوات مخصوص خودش!
یه کلمه ایکه تو خنده و گریه ش خیلیییی میگه واضح و بامزه " اونگه " هست ! و البته وقتی گریه میکنه با سوز میگه اوووونگهههه و وقتی میخنده با ذوق از تو گلوش صدا رو میده بیرون و میگه اونگه !
تو خواب گاهی با صدای بلند میخنده و میگه هه هه هه ! و گاهی هم تو خواب انگار داره از کسی گله میکنه لب ور میچینه و قیافه ش گریه میشه ! اهه اهه ی اول گریه رو داره تازه!
اووَ گفتنش موقع گریه هم خیلی بامزست ! از بین این همه نی نی که تا حالا دیدم بعضیاشون واقعا اووَ میگن! اکثرا داد میزنن یا ناله میکنن یا صداهای دیگه در میارن !
همچنان موقع شیر خوردن اگه دلش پیچ بگیره شلپ شولوپ دست و پاهاشو میکوبه به هوا و زمین و من !
و همچنان وقتی ممه رو میگیره یه همممم بامزه و خنده داری میگه تو آخرین لحظه !
وقتی پوشکش عوض میشه و شسته میشه شادترین لحظاتش در روزه ! شاد و خوشحال و خوش اخلاق با یه خنده ی جانانه و اهه آووو گفتن های سرحالش از من یا باباش یا مادربزرگش که این امر خطیر رو به عهده داریم تشکر میکنه ! و واقعا هم که خستگی در میاره این پاداش سخاوتمندانه !
فردا مراسمی که به نیت حضرت علی اصغر برگزار میشه ، همه جا برگزار میشه ، یه لباس هم گیرش اومده پسرک و احتمالا اگه مشکلی پیش نیاد با پسرک میریم به مسجد پدربزرگش تا تو مراسم عزاداری شرکت کنیم .
راستش میخوام یه اعترافی کنم ، امسال هر بار هر نوحه و عزاداری شنیدم حالم جور دیگه ای دگرگون شده ، مخصوصا وقتی پای روضه های حضرت علی اصغر باشم ، قلبم فشرده میشه و اشکهام جاری میشه ، تازه دارم حزن و اندوه رو تو عزاداری امام حسین درک میکنم ، این تغییر به دلیلی جز مادر شدن نیست . فقط یه مادره که از شرح حال تشنگی یه طفل چند ماهه دلش میگیره و اشک هاش جاری میشه ...
باز هم خدا رو شکر میکنم ،برای داشتن فرشته کوچولوی نازنینم