شازده کوچولوشازده کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

شازده کوچولو

یک ماهگی پسرکم

1391/8/12 23:09
نویسنده : مامان
189 بازدید
اشتراک گذاری
امروز دوازده آبان ، اولین ماهگرد تولد پسرکم بود ، عزیزکم یک ماه رو گذروند ! دیگه نی نی کوچولوی چروکیده و ریزه میزه نیست ! کلی بزرگ شده ! قد ِ یه نی نی یک ماهه !‌ و منم یک ماهه که مادرم ! یک ماهگی مادر شدنم بود امروز! بیست و یک روزگی پسرک رو ختنه کردیم و امروز صبح دیدم حلقه ش هم افتاد و خلاص ، شب اول کمی اذیت شد ولی دیگه بعد از اون مشکلی باهاش نداشت ، گرچه مشکل دلپیچه و باد های بی معرفت ! همچنان برقراره ! شب ها رو با این امید که امشب خبری نباشه و بادای دل و روده دست از سر کوچولوی من بردارن شروع میکنیم ! و گاهی به اواسط شب نرسیده امیدمون ناامید میشه ! و با فریاد های مظلوم و جیگر آب کنِ پسرک دیگه تا دم دمای صبح خبری از خواب نیست ! بگذریم ! این ماجرای دلپیچه که حالا حالا ها قراره برقرار باشه ! پسرکم کاملا من و میشناسه ! با صدام به سمتم برمیگرده ، با صحبت کردنم خیره میشه بهم و بادقت نگاه میکنه ! موقع شیر خوردن باهام حرف میزنه به زبون خودش و قان و قونی میکنه ! همچنان هــه ی خوشمزه ی بعد از شیر رو میگه و دلم رو آب میکنه وروجک! لنز دوربین رو خیلی وقته راحت میشناسه و دنبال میکنه ، و من همچنان نتونستم یه عکس خوب از خندیدن فرشته گونه ش بگیرم ! عزیز دلم عاشق حمومه ! با شستن و آب میونه ی خیلی خوبی داره و من وباباش امروز برای اولین بار خودمون دوتایی بردیمش حمام ! آها راستی دو روزی میشه که همه کارای رادمهر با خودمه ! از شستن و پوشک کردن و همه چی ! نه هنوز خونه خودمون نرفتیم ! مادربزرگ و پدربزرگ رفتن سفر ! رفتن به خاله ی پسرک که باردار شده سر بزنن ! که خب بدم نشد اقلا دیدم که میتونم حتی بدون حضور مامانم تو شهر! از پس کارام بر بیام !‌ دیشب هم اولین مهمان های خونوادگی برای دیدن پسرک اومدن ، خاله ها و زندایی و دختراشون (‌ فامیل پدری ِ پسر)‌ همگی هم عاشق معصومیت و فسقلیت پسرک شدن :) تو خونواده پدری مدت خیلی زیادی هیچ نی نی جدیدی نداشتن ! چند سالهههه ! حالا حضور نی نی ما واقعا شادی بخش و هیجان انگیزه ! مادربزرگ و عمه و دختر عمه های پسرک که هیچچچچ هرچی از علاقه و شوقی که براش دارن بگم کمه ! طفلی دختر عمه عزیزش میگه از اینجا که میریم خونه یه جوری حالمون میگیره و دلمون تنگ میشه که نگووووو !!! ( واقعا درکشون میکنم!‌من یه ساعت این فسقلی خواب باشه و من بیدار ، دلم براش تنگ میشه ! ) امروز با پدر و پسر رفتیم خرید و برای پسرک بلخره یه کریر خریدیم ! تو خریدای قبل تولد نبود چون واقعا نمیدونستم چقد ممکنه به درد بخوره و از اینکه یه وسیله بی استفاده داشتم هیچ خوشم نمیومد ، اما تو این یه ماه دیدم کریر از اون چیزای ضروریه که تو این یه ماه کاربردی نداشت اما حالا که دیگه کم کم میشه با پسرک بیرون رفت دیگه لازمه . اینم از یک ماهگی ! فردا هم عیده ، عید غدیر ، پسرکم عیدت مبارک!‌ یک ماهگیت مبارک ! ختنه کردنت هم مبارک!
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)