هفته بیست و پنج
سلام شازده کوچولوی من
خوبی؟ آب و هوا توی اخترکت چطوره؟ اینجا که حسابی گرمه ! به لطف کولر گازی میگذرونیم !
به حساب سونوگرافی هایی که تا امروز رفتیم الان تو هفته بیست و پنج هستیم ، خسته که نشدی؟ نــــه! میدونم که خسته نشدی ! از حرکات رزمی که صبح تا شب تو شکم بنده اجرا میکنی معلومه !
ماشالا هزار ماشالا خوب زور و بازویی داری ها!
این روزا با این همه مشغله و گرفتاری روزمره و دردسرای جسمی که واسم درست شده و هی دکتر و بیمارستان رفتن و کم خونی و کم جونی! شدید و عفونت و ... قند و ... خلاصه مجموعه این مشکلات !
تنها چیزی که لبم رو به خنده باز میکنه و خستگیم رو در میاره عزیزکم حرکتای غافلگیرانه تو شازده کوچولوی منه !
وقتایی که دراز میکشم و خیره میشم به شکمم و تکون تکون های تو عزیزکم ، شکل شکمم رو کاملا به هم میریزه ! هی کج و کوله میشه و من قند تو دلم آب میشه ! یادم میره کجام و چه میکنم
میشینم و نگاه میکنم و تصورت میکنم ، بعد اونقد دلم برات غنج میزنه که دلم میخواد بکشمت تو بغلم و سیردلم بوت کنم و بچلونمت!
اون روز زود میاد ، خیلی زود