شازده کوچولوشازده کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

شازده کوچولو

این روزای من و نی نی

1391/7/19 20:48
نویسنده : مامان
388 بازدید
اشتراک گذاری

radmehr. 18.7.91

جوجه پرنده ها رو که تو لونه منتظر غذا دهنشون رو تا ته ! باز کردن دیدین؟ 
الان یه دونه جوجه دارم دقیقا به همون شکل هنوز چشماشو باز نکرده دهنشو باز میکنه و دنبال مم میگرده! و تند تند کله ی کوچولوشو به همه طرف میچرخونه تا شاید یهو رسید !

غذای گرم و خوشمزه ی اختصاصی شو که میخوره یه اووووووو ، یا قووووم ،  یا هییییییی ! خوشگلی میگه همه خستگی آدم در میره ! اینقد شیرین میشه قیافه ش آدم میخواد قورتش بده !

 طفلی بزرگترین چالش زندگیش دفع جیش و پی پی شه  ! کلی به خودش میپیچه و هن و هن میکنه و قیافش سرخ و کبود میشه تا بلخره صدای مورد نظر در میاد و ا ه ه ه ه میکشه و راحت میشه !
چیزی که جالبه همراهی و حمایت همه اعضای خونواده از این پروژه سنگین ! در این لحظات پر استرسه !!! یعنی باید فیلم بگیرم از قیافه های پیگیری که بادقت نوسانات صوتی تصویری نی نی رو دنبال میکنن !‌و در آخر با خوشحالی کلی به نی نی تبریک میگن و پروژه بعد ی که تعویض پوشک هست شروع میشه ! 
لازم به ذکره تو این پروژه هم نی نی از همکاری و حمایت همه اعضای خونواده برخورداره !!!

شیر دادن عجیب ترین و پرماجرا ترین اتفاق هر روز و هر ساعته ، یه اتفاق دونفره ی مامان و نی نی ! 
روزای اول واقعا سخت و اشک درار بود ، و انصافا نه من کم اوردم نه نینی! و الان خیلی اوضاع بهتر شده
هربار شیر میخوره حتما باید دستش رو هم بذاره روی مم ! اینقد ژستش با مزه میشه که خدا میدونه ! انگار میخواد کسی نبیندش !یا یه جورایی مواظبش باشه جایی نره !

بعد از شیر دادن که به حق بزرگترین چالش من ِ مامان هست ! فهمیدن این که دمای اتاق الان خوبه یا نه ، نی نی گرمش نشه یا سردش نشه واقعا داستانیه برا خودش! یکی میاد پتو رو میکشه روش کلاهشو میکشه پایین و در اتاق رو میبنده ، یکی میاد پتو رو رد میکنه در رو باز میکنه و .... خلاصه که سخته واقعا

 

نافش خیلی زود افتاد ، روز شونزدهم ، یعنی چهار روز و نیمگی .

 کمی زرد شده ، با وجود این همه خنکی که من بیچاره خوردم تا ایشون زرد نشه ، ولی خب ظاهرا خیلی زیاد نیست زردیش و فعلا مدام چک میکنیم تا ببینیم بالاتر میره یا پایین تر 

از روز پنجم متوجه شدم خیلی چشماش ترشح داره مخصوصا چشم چپش ، دکتر بردیم گفت مجرای اشکی چشم ش بسته س! :( باید با ماساژی که دکتر گفت تو این یکی دوهفته باز بشه و گرنه بعد از شش ماهگی عمل میکنن ، این حرفا رو که دکتر گفت تا الان من هنوز قلبم فشرده ست ، خدایا نی نی ها رو محافظت کن ، واقعا تحمل آزردگی نینی خیلی خیلی سخته .

همه نی نی ها حموم میرن تا چند ساعتی مست خواب میشن ! ما این پسر رو بردیم روز سوم حموم و به امید اینکه الان یه دو سه ساعتی میخوابه کلی دلمو صابون زده بودم که بگیرم تخت بخوابم ! 
حموم بردن همون و تازه خواب از چشم آقا پریدن و گشنه و سرحال چند ساعت شیر خوردن همان!!!

توجه و هوشیاری ش خیلی خوبه ، به وضوح به سمت صدا واکنش نشون میده و برمیگرده مخصوصا که باباش صداش کنه! تو اتاق عمل که نشون م دادنش ، تو بغل پرستار بود که صداش کردم و بلافاصله به سمت صدا برگشت ! پرستار ا کلی ذوق کردن و قربون صدقه ش میرفتن ! منم که مامان سوسکه ! کلی قند تو دلم آب شد!

شبا که برای شیر خوردن بغلم میمونه تا صبح ، گاهی بیدار میشم میبینم بیدار و سرحال ذل زده بهم ! و تازه صداهایی هم در میاره ! میگه اووووووو، خخخخخخ ، هوووووو ! و منم جواب میدم و کلی باهم صحبت میکنیم مامان و پسری! و البته که فقط خودمون دوتا میدونیم چی میگیم‌! :)

فسقلی ما با این قد و قواره کوچولوش انقلابی تو زندگی ما کرده که بیا و ببین ، اونی که واسه من خیلی دوست داشتنی و جذابه عشق و شور و شور آقای پدر به نی نی هست که باید اعتراف کنم هیچ تصوری از واکنش ش به نی نی نداشتم! این فرشته کوچولو اساسی خودشو تو دل باباش جا کرده و دلبری میکنه :)

آقای پدر رو فرستادم یه بسته پوشک ارزون بخره ، چون با این فعالیت بی وقفه نینی و تحویل شش تا حداقل پوشک در روز ! پمپرز های گرونقیمت دارن به سرعت تموم میشن ! گفتم یه بسته پوشک ارزون قاطی کار کنم مثلا ، ایشونم رفته یه بسته پوشک در همون حد پمپرز خریده ! میگم عه ! این که گرونه ! میگه هرچی با خودم کلنجار رفتم دلم نیومد ! گفتم بذار این یه ماه اول حال کنه !!!

 امروز صبح یه هفته تمام از اومدنش به این دنیا گذشت ! خدا روشکر برای همه این لحظات شیرین .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

آیه ی عشق
21 مهر 91 13:40
ای جان جان قربون اون مماخ سربالایی خوشگلت
آیه ی عشق
21 مهر 91 13:45
ایشالا که توو این یکی دو هفته مجرای اشکیش هم باز بشه و نیازی به عمل نباشه... خدایاااااااااااااا از ته دلم دعا میکنم کل ِ پستت خیلی شیرین و دوست داشتنی بود... عشق کردم
مامان کیان کوچولو
28 مهر 91 23:34
آخییییییییی عزیزم خیلی قشنگ نوشتیییی به خدا من روزهای بعد از زایمانم اصن حال و حوصله ی نوشتن نداشتم و همش شاکی بودم اما واقعا بهت تبریک میگم .... خیلی مامان گلی هستی ...
این عکس نی نی خودته گلم م...
؟ ؟
اگه هست خیلی ناز و تپلی ه ماشاله .....


مرسی دوست گلم ، لطف داری ، در مورد شاکی بودن بعد از زایمان حق داری ! انصافا روزای سختیه !!
آره نی نی فسقلی خودمه ، نه بابا تپلی نیست ! همش سه کیلو بود موقع تولد !‌
مامان کیان کوچولو
28 مهر 91 23:37
عزیزم به نظرم تا آخر از همون پوشک گرون ا ااا بذار چون ارزش نداره که پای بچه قرمز بشه گلی جونم...حالا کیان من از اول اول اشک میریخت مث چی ی ی ی ی؟؟؟؟ ... خیلی مواظب خودتون باشین