سال نو
پسرکم سال نو مبارک!
سال نود و دو هم تمام شد، سالی که به لطف حضور آسمونی ِ تو برای ما شیرین و خاطره انگیز و فراموش نشدنیه
عزیزم زندگی در کنار تو اونقدر متفاوت و شیرینه که لحظه ای نیست که خدا رو بخاطر داشتنت شکر نکنم
راستش ، تو که غریبه نیستی، هربار کم و کسری های زندگی و سختی ها و ناملایمات به روم میان و غمی به دلم میشینه فورا وجود تو مثل یه تلنگر منو به خودم میاره، خیلی شرمنده ی خدای خودم میشم ، که همچین نعمتی رو دارم و نشستم به چیزایی که در برابر وجود با ارزش تو هیچییی نیستن فکر کردم
فقط و فقط از خدای مهربون میخوام ، حالا که این لطف بزرگش رو شامل حالمون کرده ، خودش کمکمون کنه به درستی بزرگش کنیم. خدایا من نگرانم، خودمو خیلی ضعیف و ناتوان میبینم، خدایا کمکم کن بتونم بنده ی صالحی برات تربیت کنم ، و کمترین آسیب رو به وجود پاکش بزنم.
دلم میخواد این سرشت پاک و اهورایی رو حفظ کنم و آلوده نشه.
خدایا میدونم که اگه بخوای میشه ، کمک م کن...
- وقتی عشق و نیازی که پسرک به م ابراز میکنه رو میبینم ، وقتی میبینم چجور وابستگی به من تو نگاهش موج میزنه ، دلم میلرزه، خدایا ... چه مسوولیت سنگینی...چطور همه ی دنیای همچین موجود معصومی باشم و با خستگی ها و اشتباهات آرزده و آسیب دیدش نکنم؟ قطعا فقط خود خدای مهربون میتونه کمک کنه