بازرس کوچولو
عاشق این وقتاییم که گیج خوابه و چشماش به زور بازه اما کم نمیاره و تمرکز دست کوچولوش رو میگیره جلو ش و با دقت فراوان بررسی ش میکنه!!! بعد تازه تا چشم باز میکنه هم اولین کاری که میکنه همین ایست بازرسیه دستاشه!!! الهی مادر فدات بشه که از تماشای خلقت بی نظیره خدا سیر نمیشی!
چقد حیفه که تو این روزا بی لبتاب موندم. یه خورده م تنبل بازی البته دروردم! آخه خداییش نمیشه! همه وقتم آماده باش در خدمت شازده م! از صبح سحر بازی و بشینییم و پاشیم و راه ببریم و تاب و روروءک و شیر و فرنی و حریره و سرلاک و پیاده روی و پارک گردی و خیابون گردی و. ... خلاصه تا شب برنامه بدون کوچکترین وقفه ای در جریانه!
فسقلی خان از اواخر تعطیلات عید سینه خیز رفتن رو هم شروع کرده و با جدیت سینه خیز میره و هی ژست چهاردست و پا هم میگیره ولی توش میمونه!
آخ آخ جدیدن با روروءک خودشو به کتابخونه ی توی هال میرسونه و از دم هرچی گیر دستش میاد و پرت میکنه زمین! یعنی فاتحه کتابا و کتابخونه هم کم کم خوندست!