اتاقی که چیده شد
پیرو دعاهای موثر در پست قبلی ، فردا صبح همون روز زنگ زدن و گفتن داریم تخت و کمد رو میاریم !
دیگه ما هم که خوشحــــال! خلاصه اومدن و نصب کردن و رفتن و عصرم خاله ها ی مهربون شازده کوچولوی من به سرعت ! خودشونو رسوندن و مشغول چیدن وسایل نقلی و قشنگت شدن ، تا شب مشغول بودیم (البته من و شما که بیشتر کار نظارتی میکردیم !)
پسرکم اتاقت خیلی کوچولو بود هیچ نصف بیشترم در اختیار کتابخونه ست ! اما اشکال نداره شما که از روز اول اتاق احتیاج نداری! شما به آغوش گرم و مهربون من آقای پدر احتیاج داری که با کمال میل دربست مال خودته عزیزم!
میدونی چیه؟ این فقط تو نیستی که به این آغوش به این عشق احتیاج داری ، ما هر دومون نیازمند بودن توییم عزیزکم، نیازمند کوچولویی که دوستش داشته باشیم متفاوت از همه دوست داشتن هامون ، و احتیاج داریم به نفس های گرمت که تو آغوش بگیریمت و با نفسهات گرممون کنی .
الان خونه مون کاملا شبیه خونه ای شده که قراره یه بچه توش زندگی کنه !