شازده کوچولوشازده کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

شازده کوچولو

یه روز پر فعالیت !

امروز یه لحظه هم زمین ننشستی ها مادر!!! تمام روز داشتی اون تو میزدی و میکوبیدی‌! شکم منم هی میپره این ور میپره اون ور! خوشحالم عزیزکم ، خیلی خوشحالم که تو رو تو وجودم دارم ، خدای مهربونم شکرگذارتم - کنترل قند بارداری تنها چیزیه که شیرینیه این روزا رو گاهی به تلخی میزنه ، مدام نگرانم چیزی که میخورم قندم رو بالا نبره ، سخته ! نمیدونم چه کنم؟! بخورم و به خودم برسم که تو شازده کوچولو هم تپلی بشی یا چشم و دلم رو دور کنم از خوردنیای جور واجور!‌ آخه بعد اون چهار ماه نخوردن و حال ِ بد ! اصلا فکر نمیکردم یه روزایی ام حالم خوب باشه و اشتهام فراوون ولی نشه خورد و لذت برد ! 
19 خرداد 1391

لرزش های کوچک شکم من ؛ یا تکون های محکم تو!

بعد از چند روز بابای شازده کوچولو از سفر برگشت و خب ! روز پدر هم بود ... شازده کوچولوی مهربونم هم با تکونهای قشنگش بلخره خودشو به بابا نشون داد !  این مدت (‌از هفته بیست تا الان که هفته بیست و سه هستیم )‌ مرتب تکون میخوری مادرکم ، ولی برای من آشکار و چشیدنی بودن و بابایی نمیتونست به موقع برسه ! با دست گذاشتن هم چیزی دست گیرش نمیشد  اما امروز همین طور که دراز کشیده بود م کنار بابای شازده کوچولو ، شروع کردی به ورجه وورجه کردن و شوت کردن شکم من! کاملا از رو شکم معلوم بود !  ...
16 خرداد 1391

سلام شازده کوچولو !

سلام پسر کوچولوی من ! شازده کوچولوی نازنینم ، سالهاست که منتظرم "شازده کوچولوی من" از شخصیتی ذهنی به مخاطبی واقعی تبدیل بشه !‌ و الان... تو توی دل منی شازده کوچولوی من! اینجا برای تو مینویسم ،و گاهی از خود تو! 
15 خرداد 1391