واکسن چهار ماهگی
دیروز بلخره بعد دو روز تنبلی و یک روز جمعه ! رادمهر خان واکسن چهار ماهگی رو هم زد.
ازون جایی که دیگه کاملا محیط و آدما رو میشناسه و دقت میکنه خواستم موقع واکسن زدن تاجایی که میشه حواسش رو پرت کنم که واکسن زدنش رو نبینه ، اما پسرم چنان با دقت به خانوم بهداشتیه! نگاه میکرد و ذوق میکرد که هیچ جور نمیشد راضیش کرد نگاهش نکنه ! حتی سرشو کمی چرخوندم به طرف خودم وروجک با همه زورش نگاهشو همون وری نگه میداشت! خانوم بهداشتیه تمام مدت داشت با من حرف میزد و بچم خیال میکرد داره برای ایشون تعریف میکنه! این شد که با دقت تمام سرنگی که تو دستش بود و دنبال کرد و یه آن قیافه ی خندون و خوشحال تغییر کرد و جیییغ!!! طفلکم دو ثانیه ای گریه ی معترضانه و با دلخوری کرد و به محض اینکه صورتمو گذاشتم کنار صورتش و باش حرف زدم گریه رو تموم کرد اما سرشو پیچوند به سمت من و فرو کرد تو شالم و تا تو وقتی به باباش دادمش با بغض و دلخوری روشو بر نگردوند از بغل مامان!
الهی دورش بگردم بچم اصلا انتظار همیچین برخوردی رو نداشت خب ! اونم بعد اون همه روی خوش و خندانی که به خانومه نشون داد !
وضعیت رشدش هم خدا روشکر خوب بود مثل قبل، وزنش هشت کیلو و صد، قدش شصت و پنج، و دور سر کجو کوله ش چهل و یک بود !
خدا روشکر واکسن چهار ماهگی به شکل قابل توجهی از واکسن دو ماهگی کم درد تر بود و کمتر اذیت کرد، خونه که اومدیم همونجور که مامانای دیگه کلوب گفته بودن دو سه ساعتی بعد از واکسن آروم بود و بعد یهو گریه و بی قراری شروع شد و یک ساعتی هم ناآرومیش طول کشید و بعد دوباره آروم گرفت، بعد از اون درد نداشت اما بیحال بیحاله! حتی هنوز بعد از یک روز! و تمام دیشب رو با درد و گریه از خواب میپرید طفلکم ، که نمیدونم مال واکسن بود یا دل پیچه ؟ چون کلی هم هر بار باد خارج میکرد. یه مقدار کم هم تب داره که قابل توجه نیست ، اما بیحالیش خیلی به چشم میاد. بغلش که میکنم بر عکس همیشه که سیخ میشینه تو بغلم و دور بر و نگاه میکنه لم میده به سینه ی مادر و آروم میگیره .
خلاصه اینم از واکسن چهارماهگی !خدا بقیه ش رو هم بخیر بگذرونه !